نمیدونم سینما تنها رفته بودم یا نه 

ولی میدونم بهمن پارسال یکی از آرزوهام برآورده شده بود

از آخرین سینما رفتنمم دیگه باید ۷ ماه گذشته باشه 

استرس داشتم 

شلوغی

پیدا کردن یجا که تکیه بدم و وایسم

در باز میشه

انقدر که مرور کردم صندلی رو بی مشکل میشینم

آب 

آب ندارم که 

بوفه نیست که 

تشنه نمیشم 

اصن آب باشه کجا بزارم 

نگاه میکنم

 همه دنبال صندلیاشونن

پر میشه 

فیلم شروع میشه 

و سرخ پوست

تعلیق 

ترس 

عشق 

نفرت 

آزادی 

رحم 

وصال 

چقدر قشنگ بود 

چقدر خوش رنگ 

تموم میشه 

میدوی بیرون 

همش اون جمله ته ذهنت تکرار میشه

*با مهربونی نمیشه زندان رو اداره کرد.

#با مهربونی میشه جهنمم اداره کرد.

مصطفی عکس دو سه روز پیش که رفتم نمایشگاه پیششو گذاشته 

سنم خیلی بالا رفته 

خندم گرفت 

بلند بلند توو تاکسی خندیدم 

زنگ میخوره 

#چرا انقدر کم زنگ میزنی؟

@چیزی شده مگه؟

#نه زنگ بزن 

@باشه

گریم میگیره 

لعنت به تویی که انقدر هنوز آه داری 

خوشبختی شبیه صدای هیچ کس نیست 

لعنت به تو که از چهرتم بی زار شدی 

میخندی به چشمات 

دلهره داری وقتی ۶ سال از رگ گردن بهت نزدیک تر 

درش میاری 

عو روی کارت برای هزار بار نگاه میکنی 

عکس خودشو.

کتاباشو 

ساعتایی که برات گرفته 

ساعت دوس داری

مرگ شبیه توعه وقتی به آینه نگاه میکنی 

آینه ای که جمله ی اون زیرشه 

بیزار تر میشی از چشمات.

مرگ شبیه رویا نداشتنه 

مدتهاست رویایی نداری 

با پسرت حرف نمیزنی 

دخترتو نمیبوسی 

به گلات آب نمیدی.

تابلوهاتو بر میداری 

یسرتم کنار رگ گردنت 

گردنبندت 

میزاری توو جعبه 

میشه خودمم خاموش بشم؟

۴ هفته پیش اونقدر دلم خاست که مشهد باشم که زدم زیر گریه توو خیتبون یه آدم ۱۰۰ کیلویی با ریش داعشی و قیافه ی داغون گریه کنان توو شهر غریب

عمیقا غریب

شرایطشو نداشتم 

امروز داشتم 

نرفتم 

چقدر ضعیفم و تکیه گاه نبودنم چقدر معلوم شد برای خودم 

ضعیفم و ضعیف ترین 

ضعیفم که ۳ ماه تلاش کردم تا آخر یجوری خودمو برسونم به خواننده ی مورد علاقش که بهش بگم چی میخوامو بگه فکر میکنم 

ضعیفم که بست نشستم تو کافه ای که بگم چی میخامو بعد بهم بگن نمیتونن که الان وقتی از جلوش رد میشم دیگه نیست

چقدر ضعیفم که همه ی ۲۵ سال عمرمو ساکت بودم در مقابل خواسته هام ولی فریادش زدم این یکی رو برای پدر مادری که هیچ وقت چیزی از من نفهمیدن 

چقدر ضعیفی پسر تو 

اونقدر ضعیفی که بعد این همه روز هنوز لیوان نداری محل کارت

اونقدر ضعیف که وقتی محسن کاپشن سبزمو گرفته تا همین الان سرما همه ی تنمو گرفته 

کاپشنی که جاش بهم داده خیلی گرم تره خیلی ولی سرده بی اون 

حساب روزو شب در رفته از دستم 

اونقدر تشنه اونقدر منتظر که گاهی وقتی موزیکی بود که زبونشو نمیفهمیدم و متوجه نمیشدم ۵ ساعت مینوشتم تیکه تیکشو اونقدر سرچ کردم تا پیدا کنم چیه و چی میگه 

مخاطبش منم یا نه 

با هر موزیک مردم 

دفن شدم 

پوسیدم 

هربار که چیزی گذاشتم 

۲۴ ساعت نگاه کردم که نکنه حتی به اشتباه دستش بخوره و صفر بشه یک 

که زنده بشم 

که ضربانت برگرده 

چقدر ضعیفی بچه جان 

۳ ماه هر روز بیماریتان بودم هر روز 

تو بی ربط ترین نقطه ی ممکن چشمم به در موند 

نگام به تلفنم 

که نکنه به اشتباهم شده بگه خوبی 

چقدر تو ضعیفی پسر 

دنیا مال تو نیست 

بچه

احمد سرخپوست منم 

که با واکس سیاه کردم خودمو 

که قایم شدم 

که منتظرم خراب بشه که فرار کنم 

احمد سرخپوست منم که باهمه ی دقتم صندلی ای رو رزرو کردم که بشه زود فرار کرد

ردیف ۱۵ صندلی ۲۰

احمد سرخپوست منم که میرم جاهایی که دوس ندارم 

کارایی رو انجام میدم که دلم نمیخاد 

که نبیننم 

که بعدش فرار کنم 

چقدر دل خوشیام حقیر بودن :)

چقدر 

اینکه دیلمان رفتن روحمو جلا میداده

اینکه بخای توو جشنواره فیلم ببینی 

اینکه بخای عکس ماشین مورد علاقتو نگاه کنی 

اینکه عاشق ساعتای مسخره ی چل پنجا سال پیشی 

اینکه عطر تشخیص دادنت در حد سرد و گرم و هیچی بلد نیستی ولی هر روز چک میکردی که ادکلن آبی رنگت تموم نشه و یه بار کل روز عذاب وجدان داشتی که بیشتر از حد معمول زده بودیش 

اینکه مثل دیوونه ها همیشه یچیزی رو سفارش دادی و ذوق بار اولو داشتی 

اینکه عاشق جین شده بودی 

اینکه هر روز منتظر هارمونیکات بودی که برسه 

اینکه ورزش مورد علاقت چی بوده  

اینکه همه ی اینا مسخره بوده و دست چندمی و بی اهمیت اونقدر بی اهمیت که دلی نمیلرزه 

اینکه ماه هاست به عطرت نگاه میکنی فقط 

ماشین مورد علاقتو حتی توو خیابون که میبینی نگاتو بر میگردونی 

مدت هاست غذای مورد علاقه ای نداری 

آخرین باری که رفتی محلت یادت نیست آخرین باری که پدربزرگتو دیدی

شلوار جینات شده یکی دوتا 

هارمونیکاتو روز اول که رسید دیدی و زیر تخت داره خاک میخوره

حتی نمیدونی رویدادهای ورزش مورد علاقت توو چه مرحله ای هستن 

تو مدت هاست که مردی 

تویی که اولین "نه" برات تموم شدن هرچیزی بوده ولی ماه هاست نه شنیدی

مدتهاست مردی 

تویی که همیشه سعی کردی آزاری نرسونی 

مدتهاست مردی 

تو حتی اسم گلارو بلد نبودی

تو مدت هاست که مردی 

حالم بهم میخوره از لباسای ولوی توو خونه 

از اینهمه تلاش بی خود 

این همه اینور اونور کردن و فرار از افسردگی 

مَرد بدون شنونده میمیره 

زودم میمیره 

احمد سرخ ‌پوست منم 

"""تو قاب خالیه جنون یه عکس خاکستری ام"""

وقتی ۲۵ ساله شدم و هنوز توو جاهای شلوغ دنبالتم که تکیه کنم و بگم میترسم تشنم بشه.



مشخصات

آخرین جستجو ها